کد مطلب:134021 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

اباذر تبعید می گردد
اباذر آن بزرگ مردی كه سخت مورد علاقه و احترام پیغمبر اسلام بوده و درباره ی فرموده بود: ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبراء علی ذی لهجة اصدق من ابی ذر [1] یعنی آسمان سایه نیفكنده و زمین بر بالای خود ندیده كسی را كه راستگوتر از ابی ذر باشد، این صحابی با فضیلت، تنها بجرم اعتراض و مخالفت در برابر قانون شكنیهای صریح عثمان و تجاوز او و همدستانش اموال عمومی، دچار انواع شكنجه و


زجر و محرومیت گردید. ابتدا خلیفه دستور داد او را به شام تبعید كردند تا در مدینه نباشد و با اعتراضات و مخالفتهای قانونی و صریح خود خاطر خلیفه را رنجیده نسازد!! ولی ابی ذر مردی نبود كه مهر سكوت بر لب زند و وظیفه ی مذهبی «نهی از منكر» خویش را فراموش نماید. ابی ذر از مدینه بشام تبعید شد اما بالاخره این شام جزء همان كشور پهناور اسلامی است كه عثمان بر آن حكومت می كند و استاندار آنجا معاویه است كه همكار نزدیك و از خویشان خلیفه می باشد.در كشوری كه خلیفه ی وقت با بیت المال مسلمین و اموال عمومی آنگونه معامله كند طبعاً روش استاندار او هم اگر به مراتب ننگین تر از روش خلیفه نباشد. بهتر از آن نخواهد بود، با این حساب ابی ذر در شام هم در برابر قانون شكنیهای معاویه و تجاوزات صریح و آشكار او نسبت به اموال عمومی و حقوق طبقات محروم قرار می گیرد و طبعاً راهی را در پیش خواهد گرفت كه در مدینه در پیش داشت.

از اینجا است كه می بینیم در شام اعتراضات ابی ذر به معاویه شروع می شود و این اعتراضات منطقی و قانونی گاهی در برابر شخص معاویه و گاهی در برابر مردم انجام می شد. پیدا است كه این روش ابی ذر برای استاندار شام غیر قابل تحمل است! (چنانكه برای خلیفه قابل تحمل نبود)، معاویه جریان شام و اعتراضات ابی ذر را نسبت به خلیفه و استاندار وی به عثمان نوشت و از او خواست كه ابی ذر را به مدینه فراخواند. عثمان در پاسخ معاویه چنین نگاشت: «ابی ذر را با شتری تندرو و مردی بدخو


و خشن كه شب و روز او را براند. به مدینه نزد من فرست» معاویه فرمان خلیفه را درباره ی ابی ذر اجراء كرد و او را بر شتری بی جامه و تندرو، به اتفاق مردی خشن و بدخو بسوی مدینه فرستاد. ابی ذر كه مردی لاغر اندام بود تعب و رنج فراوانی در بین راه تحمل كرد و هنگامی كه به مدینه رسید پاهای وی مجروح گردیده و گوشت رانهای او از بین رفته بود. ولی با این حال ابی ذر همان مرد خدا است و اینگونه مشكلات او را از انجام وظایف مذهبیش باز نمی دارد، او همانند گذشته اعتراضات خود را علیه خلیفه شروع كرد، خلیفه كه دید، نه تهدید و نه تطمیع و پولهای سرشاری كه او برای ابی ذر فرستاد و ابی ذر آنها را نپذیرفت هیچیك در وی و اراده ی خدائی او اثر نگذارد، تصمیم گرفت كه برای همیشه خود را از اعتراضات او آسوده سازد از این نظر دستور داد وی را به ربذه (كه محیط بسیار نامساعدی بود) تبعید كردند و فرمان داد تا كسی از ابی ذر مشایعت نكند. اما علی بن ابی طالب و حسنین علیهم السلام و جمعی از بنی هاشم از ابی ذر مشایعت نمودند و در هنگام وداع. امیرالمؤمنین (ع) مطالبی را خطاب به ابی ذر بیان فرمود كه از این جمله شروع می شود:

یا اباذر انك غضبت للَّه. فارج من غضبت له ان القوم خافوك علی دنیاهم و خفتهم علی دینك... [2] .

یعنی ای اباذر تو برای خدا غضب كردی. پس به آنكس امیدوار باش كه برای رضای او خشم نمودی. این قوم (عثمان و همكارانش) از تو بر دنیا و حكومت و قدرت خویش


ترسیدند ولی تو از آنان بر دین خود ترسیدی.... بالاخره ابی ذر به ربذه تبعید شد ولی آن مرد خدا و آن صحابی عالیقدر آنقدر در آنجا با مشكلات دست بگریبان بود تا بالاخره در اثر گرسنگی در آن وادی جان سپرد. در حالی كه تنها فرزند او كه یك دختر بود بر بالین وی حضور داشت و وضع رقت بار آن پیرمرد با فضیلت را با چشم خود نظاره می كرد و بر حال او اشك می ریخت [3] .

آری، در كشوری كه دلقكهای متملق و ناپاكان اجتماع به خاطر خویشاوندی با عثمان و خوش خدمتی به وی آزادانه دست یغماگرشان به سوی بیت المال دراز است و از اموال عمومی سفره هایشان رنگین و غرق در درهم و دینارند صحابی بزرگواری همانند بوذر باید در بیابان ربذه در برابر دیدگان اشكبار دختر خوردسال خویش گرسنه جان بدهد!!! اما اباذر مسلمان با این گذشت بهت آور نشان داد كه انسانهای آزاده و با شرف مرگ با گرسنگی را استقبال می كنند اما ننگ بردگی و ذلت تسلیم در برابر ستمگران را بر خویش هموار نمی سازند و زانو به زانوی بیدادگران كنار سفره ی بیت المال قرار نمی گیرند.


[1] ناسخ التواريخ جلد خلفاء صفحه ي 502.

[2] نهج البلاغه شرح شيخ محمد عبده جزء دوم صفحه 17.

[3] الغدير ج 8 صفحه ي 293 چاپ تهران.